دخترم هدیه ای از جانب خدا

۱۳ اکتبر برای دومین بار و این بار هم بدون بابا حسام وارد آمریکا شدیم من ۵ ماهه باردار بودم و تصمیم داشتیم نی نی جدید رو در آمریکا به دنیا بیاریم و آرشیدا هم پیش دبستانی یا همون pre school رو در آمریکا بگذرونه بابا حسام باز هم نتونست باهامون بیاد و کار ویزاش درست نشد و برای مامانی خیلی سخت بود که بچش بدون حضور بابا حسام به دنیا بیاره اون هم در غربت اما خب دیگه چاره ای نبود. بابا حسام و خاله منیر و مامان صدیق تا فرودگاه امام خمینی همراهیمون کردن و من و آرشیدا و نی نی در شکمم راهی سفر طولانی شدیم در طول سفر آرشیدا جونم همش خواب بود اما من خیلی بهم سخت گذشت چون نمی تونستم قرص خواب بخورم و ۱۸ ساعت در هواپیما هی چرت می زدم و هی بیدار می شدم و یه...

چون تصمیم داشتیم ۲۳ مهر ماه بریم آمریکا برای بار دوم و آرشیدا دیگه به مهد کودک بر نمی گشت قرار شد عکسهای یادگاری با دوستای مهد کودکش بندازه تا همیشه خاطرش براش بمونه و یه جشن کوچیک هم تو کلاسشون با حضور خاله ها و دوستانش گرفتن خیلی اون روز به همشون خوش گذشت.  عکس آرشیدا و دوستهای هم مهد کودکیش بالا از راست به چپ.. آیلین-  پانیذ- آمیتیس - آرشیدا - لیانا آرشیدا و مربی های مهربون مهد خاله الهه و خاله فاطمه   ...